نتایج جستجو برای عبارت :

ارزشش رو داشت؟

تصور اینکه چند وقت دیگه بیام بگم این روزهایی که سگی گذروندم و به فارسی سخت خودم را از وسط به دو نیم تقسیم کردم، ارزشش را داشت؛ مضحکه، واقعا مضحکه.
آره خلاصه فراری جان، یه وقت هایی حتی ممکنه ارزشش را نداشته باشه ولی خب چاره چیه.
یعنی می‌خوام بگم حتی اگه ارزشش را نداشته باشه هم باید گذروند، همین.
فراری می فرماید
ارزشش را ندارد زمانت را روی کارهای بی نتیجه بگذاری ،
ارزشش را ندارد آدم ها را قانع کنی که دوستت داشته باشند ،
که مجابشان کنی حواسشان به تو باشد !
ارزشِ تو و احساسِ تو ؛ بیشتر از این حرف هاست !
و ارزشِ تک تک ثانیه های تو ...


ادامه مطلب
خب امروز همون روزی هست که تنهاترینم و باید خودم رو بغل کنم. جدایی از ح سخت بود اما ارزشش رو داشت.
دیشب پریشان گذشت و خواب‌های مولکولی دیدم. 
الان به طرز عجیبی خوبم و البته تلقین هم می‌کنم که خوب باشم. مهم نیست خودم رو جمع می‌کنم من سخت تر از این رو هم داشتم و اگر نداشتم بذار بر سختترینشون هم غلبه کنم.
من می‌تونم.
 
اگر میخواهید بدانید یک انسان چقدر ارزش دارد،ببینید به چه چیزی عشق مےورزد:
کسی که عشقش ماشینش استارزشش به همان میزان است
اما کسی که عشقش #خداستارزشش اندازه خداست
#علامه_جعفری(ره)
@Ebrahimhadi@Ebrahimhadi_Market•••••••••••••••••••••••••••••••
و نمیدانم کارگردانها را چه شده که برخی فیلمها را اینقدر طولانی مدت میسازند و بعد به این فکر میکنم که  چه کیفی میکنند  از پرداختن به کاری که مورد علاقه شان است و البته اصلا هم کار آسانی نیست. بعد از راکتمن و داستان ازدواج و سوغاتی، حالا هرگز روی برنگردان.  این یکی حسابی ارزشش را داشت که با دقت تماشایش کنی و خسته نشوی.
خوش به حال اونایی که میتونن همیشه این تفکر رو داشته باشن که زندگی قشنگه و ارزشش رو دارهشخصا با وجود رضایت نسبیم از خودم و زندگیم گاهی به این نتیجه میرسم که زندگی پوچ و بی ارزشه ... 
دیگه چه توقعی میشه ازش داشت وقتی توسط آدمهای قابل اعتماد و عزیزت رنجیده میشی یا زیر سوال میری یا یهو همه چیز تحت تاثیر یه اتفاق قرار میگیره و چشممون رو به روی خیلی چیزها میبندیم
راستی چه حسیه وقتی یکی با مظلوم نمایی گولت میزنه هان؟

احساس میکنم زیادی اینجا شناخته شد
گاهی الکی الکی سر یه مشت تاراحتی و عصبانیت،آدما رو از خودمون می رونیم.این یک اشتباهه بزرگه،بدون شک.مگه ما چقدر زنده می مونیم؟مگه دنیا تا کجا ادامه داره؟مگه زندگی چقدر دووم میاره؟اصلا ارزشش رو نداره که بخاطر ناراحتی ها و عصبانیت ها بین خودمون و عزیزامون فاصله بندازیم.چون که بعدش،یه کم که بگذره،خودمون حسرت می خوریم.حیفه،خیلی حیف!من توی اینجور مواقع با خودم میگم:اگر امروز یا فردا،طرف(کسی که از دستش ناراحت یا عصبانیم)یه اتفاقی براش بیوفته،یه
سلام دوستان
از نظر خانوم های متاهل ویژگی های یه شوهر خوب چیه؟، لطفا تیر وار بگین و اگر خواستین کوتاه توضیح بدین...، و آقایون متاهل هم بگن از نظر شما ویژگی یه زن خوب چیه؟
متاهل ها که الان تو زندگی هستن فکر میکنن اگه همسرشون چه ویژگی داشت خوب تر بود؟، ویژگی که مجردی نمی دونستن خیلی مهمه، ویژگی که فکر میکردن خیلی مهمه و الان میبینن زیادم مسئله خاصی نبوده ...
خواهشا راهنمایی کنید ما مجردها رو، تا با دید باز انتخاب کنیم.
ممنون
مرتبط با زندگی متاهلی:
 
ما برای درد کشیدن آفریده شدیم 
اشتباه کردیم که خیال میکردیم روزی تو ایوون خونه‌ای گرم میشینیم و به روزهای سخت گذشتمون فکر میکنیم و با خودمون میگیم که ارزشش رو داشت
اشتباه میکردیم که فکر میکردیم روزی کسی که عشق رو برای ما معنی کرده رو در آغوش میگیریم و یادمون میره تنهایی چقدر سخت و جانکاه بود ، یادمون میره چقدر مردیم تا یه بار زنده شیم
اشتباه میکردیم که تو رویا میدیدیم که دلمون گرم شده ، پشتمون گرم شده ، خیالمون گرمه 
بهار اشتباه بود ، سال
معتاد شده‌ام به عود. معتاد شده‌ام به این که محیط اطرافم عطر بدهد. با عود دست‌ساز آشنا شده‌ام. گران است ولی ارزشش را دارد. عودهای صنعتی در برابرش بچه بازی هستند!
 
پ.ن. دومین پست امروز. اگر قبلی را ندیده‌اید؛ روز قتل عام هرگز عید نخواهد بود
اینکه یکی داره از زندگیم حذف میشه که ارزشش رو نداره
خب خوبه دیگه فراموش میکنیم
#جنگ جنگ تا پیروزی 
با
پیشنهادم موافقت شد ،باید تمام توانمو بزارم جذب کردن بچه ها خیلی سخته و
نگه داشتنشون از یه ورم که رقیبی هم دارم که شرایطش به نسبت از من بهتره از
این شرایط همین بس که اون پسره وسط دخترا :///
شاید باهم کنار اومدیم شاید کارم گرفت:)))
از امروز فرجه ها شروع شد و برگشتم خونه.
تو اتوبوس یه لحظه به خودم اومدم و دیدم دستمو گذاشتم جلو دهنم و دارم جلو اشکایی که بی اجازه میریختن رو میگیرم.
دغدغه هام دیگه مهم نیستند،یا اینکه کمرنگ شدن واسم... شایدم یادم رفته؟!
نمیدونم؛ ولی اینو مطمئنم من اونی نیستم که میخواستم.
از سطحی شدن متنفرممم!!!
.
.
.
ما آدما به نبودن ها عادت میکنیم.راسته که زمان همه چیز رو حل میکنه.
با اینکه هنوز بعد دو سال مامان غر میزنه که چرا گذاشتی رفتی؟من چقدر بدشانسم که دختر
...
کسی نباید مجازات بشه .

مکالمه ی انیشتین و همسرش / نابغه

+عمر هر رابطه حتی عمیق ترین ها یک زمان مشخصی ه حتی اگر برای ما ابدی به نظر بیاد . 
وقتی به زور میخوای یک رابطه را حفظ کنی باید بهای اون رو بدی .
ببین ارزشش چقدره . چی از دست میدی و چی بدست میاری .
اگه مجبوری ادامه بدی لازمه تا میتونی خودت رو و وضعیت رو مدیریت کنی تا کمترین آسیب و بیشترین سلامتی نصیبت بشه .
++ زور و فشار از جای دیگه مشکل نشون میده ...
از وسط خیابون رد می‌شدم که صدای آهنگ میخ شد توی سرم، درد شد توی دلم، داغ شد روی سینه‌ام، نفسام انگار سخت بالا می‌اومد، تند تند پلک می‌زدم بلکه اشکام نریزه ولی نمی‌شد، آدم مگه چقدر میتونه به روی خودش نیاره؟چقدر میتونه تحمل کنه؟ 
آدم‌ یه جاهایی کم میاره، میشه عین یه ظرف لب‌ریز که با یه تلنگر سر میره، با یه اخم بغض میکنه، داد میکشه ، گریه میکنه. اصلا چرا حواسمون به دل آدم‌ها نیست؟ چرا وقتی میریم به اونهایی که میمونن فکر نمی‌کنیم؟ 
رفتن و د
درد از بندِ انگشتانم شروع و به کمر منتهی میشود.
بعد از ظهر کمی زیاده روی کردم شاید اما ارزشش را داشت.
چیزی شبیه به پتک را برداشتم و افتادم به جانِ دیواری که قرار بود تخریب شود،کاری سنگین و زمخت که زیادی برای من و دخترانه هایم سخت بود،اما راهی برای تخلیه ی خشمم سراغ نداشتم،با اصرار پتک را گرفتم و مشغول شدم،رفته رفته سختی جای خود را ب لذتی وصف نشدنی داد.
در حین کار کردن صدای مشاجرشان به گوش میرسید_البته شاید بهتر است بگویم سخنرانی غرایی به راه ا
اگر کسی مطمعن باشد که فردا صبح می میرد چگونه رفتار می کند ؟
اگر سرش داد بکشی هم حرفی نمی زند لبخندی می زند و با خود می گوید که وقت نداریم،وقت نداریم، عمر وقت این کار ها رو نداره واصلا ارزشش هم ندازه که برای یک روز زندگی انقدر عصبانی بشم ارزش نداره
حضرت آیت الله بهجت می فرمایند : وداع از این دنیا برای ما بسیار نزدیک است ولی ما خیلی دور می بینم وگرنه اینقدر باهم نزاع نداشتیم
#مرگ #یاد_مرگ #بهجت #بهجت_العارفین
میدونم دارم اشتباه میکنم. میدونم اخرش فقط خودم ضربه می بینم. میدونم چند ماه دیگه دوباره میام اینجا چس‌ ناله میکنم. میدونم احساس پیدا میکنم و بعدم دلمو میشکونه و مثل سگ پشیمون میشم. میدونم دارم به خودم اسیب میزنم.
ولی لعنتی، حواسمو خیلی خوب پرت میکنه. این حواس پرتی ارزشش رو داره. حداقل فعلا.
دست میبرم ب نوشتن 
جملات را مرور میکنم ک مبادا چیزی از قلم نیفتد. دوست دارم بنویسم که در سال جدید چ میخواهم ؛؛ جملات پی در پی را میپرورانم. در نهایت هیچی چیزی نمینویسم شاید بشود زندگی را ساده تر بگیرم. راحت تر خو بگیرم. شاید نوشتن و تکرار کردن مرا بیشتر اسیر دلمشغولی هایم و خواسته هایم کند شاید......... حتی جملاتی که اکنون مینویسم باز پاک میکنم. پس نمینویسم از خودم. از تو مینویسم:
کوچولوی من
چند ساعتی از سال جدید میگذرد که دارم برایت مینویسم
چقدر ه
رسیدیم حرم . خیلی ها اومده بودن . همه پشت درب های بسته ، هر کسی یه گوشه رو به گنبد امام رضا (ع) نشسته بود . معنای واقعی آواره بودن رو میشد حس کرد ؛ و معنای واقعی غربت رو ... . با حمید یه گوشه روی خاک ها نشتیم و گفتیم و گفتیم . با این که چند ساعت از کشیدن دندونم نگذشته بود و صحبت کردن کمی مشکل بود اما این صحبت ها ارزشش رو داشت ... اولش می خواست بی خیال این بشه که هر شب بیایم حرم ، اما نمی دونم چه چیز تو نگاهم یا حرفام دید که نظرش عوض شد . شاید دلش به حال درمون
   اگر به همین سادگی است؛ اگر این طور خوشحال ترید؛ اگر تمام مشکلات تان با همین کوتاه شدن شلوارها و افتادن _تصادفی_ روسری هایتان حل می شود؛ گله ای نیست. ما یقه ی چشم هایمان را محکم تر می بندیم.
   مگر بازی نیست؟ ما هم بازی! ما چشم می گذاریم... ما تا هر وقت که شما بگویید و بخواهید چشم می گذاریم اما...
   اما خدا را! جایی نروید که نشود پیدایتان کرد... خدا را! گم نشوید. این بازی ارزشش را ندارد. اصلا بیایید برگردیم. بیایید دیگر بازی نکنیم...برنده شما! 
بیایی
عقد برادر کوچک ترم بود؛ تمام ۵ ساعت رفت تا مازندران را خندیدم و رقصیدم... در راه برگشت عجیب گریه میکردم؛ برای خودم... طوری که کسی نفهمد... چرا باید کسی بفهمد؟ اصلا مگر کسی می‌فهمد؟ اصلا اگر بفهمند، فهمیدنشان دردی از من کم می‌کند؟ حس تماشاچی آفریده شدن را داشتم؛ هفته پیش گفته بود حاضر نیست با کسی ازدواج کند که ام اس دارد، چون دوست ندارد زنش در ۴۰ سالگی فلج شود؛ صادق بود چون نمی‌دانست ام اس دارم... اون ارزشش رو تو ذهنم از دست داد ولی حرفش وسط ناراح
شرح_دروس_معرفت_نفس 4
استاد_صمدی_آملی
**************************
♦️ حالا دارد تفسیر_انفسی می کند؛ 
اردک، نماد خسیس بودن نفس است، یعنی نفسی که خسیس و پست است. 
♦️ هر انسانی که صفت پستی دارد، می گویند مثل اردک است! نخیر، آزاد مرد باشید! 
♦️ لذا این بیت می گوید تا زمانی که نفست خسیس است و پستی، بدان که اردک صفتی، بطّی! خوب، حالا بطّی، چی هستی و کجائی هستی؟ با لای و لجن در بحر و شطی. اگر در دریا هم باشد باز می رود در یک گوشه ای که لجن بخورد. 
♦️ در دریا! در دریا م
امروز خیلی اتفاقی یه کلیپ دیدم که یه پسر بچه تا کمر رفته داخل سطل زباله و داره زباله‌هارو میگرده تا یه چیزی پیدا کنه، بعد یه آدم نفهم میره از پشت پسر بچه رو بلند میکنه و میندازه داخل سطل و خیلی خوشحال و خندان برمیگرده.
تو این که این آدم هیچ بویی از انسانیت نبرده و حتی ارزشش از حیوان هم کمتره شکی نیست اما من به این فکر میکردم که اون آدمایی که باعث شدن میلیون‌ها کودک کار تو کشورمون داشته باشیم و عین خیالشون هم نیست حتی از این آدم هم کثیف‌تر هس
اسکار پسر ده ساله‌ایه که سرطان داره و دکتر به زنده موندنش امیدی نداره. مامی صورتی پرستارشه و از اسکار خواسته تا هرروزی برای خدا نامه بنویسه. توی این‌کتاب ما نامه‌های اسکار کوچولو رو میخونیم.
جملات کتاب منو یاد شازده کوچولو مینداختن. به نظر من خیلی خیلی کتاب قشنگی بود. هرچند خب نگاه کتاب به خدا از دید مسیحیته ( تثلیث )، با اینحال قشنگ بود. 
یه اشکال دیگه هم به نظر من این بود که جملات در حد بچه‌ی ۷ ۸ ساله بودن نه ده ساله. بچه‌ی ده ساله دیگه اینج
یک جاهایی بدون اینکه کسی متوجه شودناگهان جوهـرت ته میکشد ...هی روی کاغذ کشیده میشویاما فقط جـا می اندازیمُدام میکشند ..تکانت میدهندبا تمامِ قدرت ...یادشان میرود چقدر برایشان بودی چقدر قطع و وصل شدی بخاطرشان !خیلی جاها کمرنگ شدی که اذیت نشوندو چه جاها که پر رنگی ات قند در دلشان آب کرد ...ولی حالااصلا توجهی نمیکنند که چیزی از تـو باقی نمانده !نمیفهمند که چقدر خودت را کم آورده ای ...به آسـانیدست میکشند ...رها میکنند !چون دیگر به کارشان نمی آیی ...از م
تقوا محل جمع چندین مفهوم بسیار مهم است که به نظرم توجه به آن‌ها و بازنگری در آن‌ها بسیار راه‌گشا خواهد بود. نتیجه‌ی درک درست تقوا موارد زیر است که اگر این موارد ارزشش را دارند وقتتان را برای خواندن ادامه‌ی این مطلب سرمایه‌گذاری کنید:
بهره‌وری بهتر شخصی و سازمانی (اجتماعی)،
برآورد خوشبختی در عین کمبودها و نقص‌های محیطی،
تعادل و خوشبختی اجتماعی،
درک بهتر عقیده‌ای از مفهوم نبوت و عصمت،
یافتن یک معیار قابل فهم برای ارزشمندی انسان.

ادامه
من هرگز کسی شبیه به خودم را ندیده ام
هرگز کسی شبیه به خودم را نداشته ام!
ولی گاهی به این فکر کرده ام که چه خوب بود اگر یک نسخه ی دیگر هم از من وجود داشت.
یکی که تکرار دوباره ای از من باشد، دست ها، چشم ها، نگاه، لبخند و رفتارهایش؛ درست شبیه به خودم باشد و هرجا که رفت، با من اشتباهش بگیرند.
کسی که می شد افکار مشترکمان را روی هم بریزیم و فکری اساسی به حالِ جهان کنیم...
شاید اگر دوتا بودیم، زورمان به همه چیز می رسید، شاید اگر دوتا بودیم، هیچ کس حریفِ آر
تلاش کردم خونسرد باشم.
تلاش کردم سخت نگیرم.
تلاش کردم این حجم از احساسات متفاوتی رو که بهم حمله کردن هضم کنم.
نتونستم.
اینکه چرا اینجا مینویسم دوباره، فقط یک دلیل داره: این مطلب ارزشش در حد همین وبلاگ هست و تمام.
سه سال پیش به اختیار خودش رفت.
سه سال به اختیار خودم دوستش داشتم.
چهار ماه پیش به اختیار خودش برگشت.
چهار ماه پیش به اختیار خودم بخشیدمش.
ماه پیش به اختیار خود دوباره رفت.
ماه پیش دوباره به اختیار خودم بخشیدمش.
هفته پیش با یکی از دوستای ن
هلن، حقیقتش نمی دونم چرا این قدر دیر شد. این داستان باید دوماه پیش، درست روز عید به دستت می رسید. اما به علت مشکلاتی که برای ذهنم به وجود امده بود کاملاً از نوشتنش خودداری می کردم. تا این که فهمیدم رها کردن داستان هام به امان خدا کاری بس زشت و ناپسند است و به ذوق نویسندگی ام آسیب می زند!
میخوام توی بوک پیجم بذارمش... اما نمیدونم ارزشش رو داره یا نه... چون به نظر خودم مفهموم خاصی نداره... البته به جز مشکلات نویسنده ها و کرونا و عیدی که بدون اعضای خانو
جاوا اسکریپت چیست و چه کاربردی دارد؟
خوب بعد از مدت زمان نبستا طولانی دور موندن از کیبرد و وبلاگ تصمیم گرفتم برگردم و این پست رو بنویسم! امروز قراره بفهمیم جاوا اسکریپت دقیقا چیه و اصلا ارزشش رو داره وقتمون رو براش بزاریم تا یاد بگیریم یا نه! همچنین چند تا از کاربرد ها و امکانات جاوا اسکریپت رو مثال میزنیم و وب سایت هایی که بدون جاوا اسکریپت معنایی ندارن رو هم معرفی میکنیم... و در نهایت چند تا منبع و پی دی اف توپ میزاریم تا اگر خواستین جاوا اسک
کم سن وسال تر که بودم تصمیم های سنجیده تر و حساب شده تر میگرفتم .
بیش از اندازه محتاط بودم راجب حرف زدن درباره ادم ها انتخاب ادمها رفتار با ادمها اون موقع ها بیشتر میفهمیدم که تاثیر یه ادم یه دوست یه اشنای بعدها غریبه چه قدر میتونه زندگی تورو به گند بکشه یا شایدم بهترش کنم
به کمترین و بی ارزش ترین کارهام فکر میکردم  که ممکنه چه تاوان یا پاداشی بخاطرش در اینده پس بدم
قدم های بعدی رو ملاک به ساختن یه اینده اروم بی حاشیه میزاشتم
تا اینکه دیدم زیاد
در حالی که تا چند دقیقه دیگه کلاس مون شروع میشهمن اومدم رو تختم لش کردم واستون پست میذارم
چون هفته پیش خواستم الکی واسه ه حضور بزنم که استادم فهمید
تا اینجاش که به تخمکمه و دروغ گفتم و لو رفتم دیگه
آدم که نکشتم
اما گند کار اونجایی در اومد که زنگ زدم به ه خبر فتحمو براش بگم
داشتم با آب و تاب قضیه رو واسه ه میگفتم که بچه ها بهم گفتن برنگرد گازشو بگیر برو استاد پشت سرته و شنیده :/
ل گفت بد نگات کرد و رفت سمت ماشینش
الانم من غایب شدم که قیافه م یادش بر
توی آینه به خودم نگاه می‌کنم. گونه‌هایم سرخ شده و حرارتش را احساس می‌کنم. کم پیش می‌آید صورتم سرخ شود. باید خیلی استرس داشته باشم، یا خیلی خجالت بکشم، یا خیلی خوشحال شوم. کلا باید حجم احساساتم خیلی زیاد باشد تا صورتم رنگ عوض کند. حالا چه؟ خیلی خوشحالم. پمپاژ خون از قلب به گونه‌هایم را احساس می‌کنم، و از طرفی چند ساعت کوه‌نوردی در باران و هوای سرد هم بی‌تاثیر نیست. نمی‌توانم تشخیص دهم سرخی صورتم از تب است یا از شادی. ولی می‌توانم مطمین باش
سلام
همه عمر این وبلاگ به تنهایی و نبودن انکه باید و غم و غصه گذشت!
گرچه من با خودم عهد کردم که دیگر به کسی دل نبندم اما مدتی است با دکتر نامی رابطه دارم!
حدودا 5 ماه از اوایل شهریور اوایل یک رابطه خطی داشتیم تا این یک ماهه گذشته که من اصرار داشتم خب من که ادم بدی نیستم شما هم که ادم خوبی هستین خب بهتر نیست که وارد فاز جدیدی بشویم ؟!
من دوستش دارم و او هم رفتار خوبی دارد اما هنوز جواب قطعی به من نداده است و می گوید فعلا که با هم هستیم! من دلم اطمینان
سلام دوستای خوبم، اگه میخواین این بازی هیجان انگیز رو تجربه کنید، من بهتون پیشنهاد میدم ، تو الماس هفتگی این بازی شرکت کنید و ازش لذت ببرید. این بازی واقعا هیج انگیزه. با این نوع خرید می تونین یک هفته هیجان تجربه کنین که قطعا ارزشش رو داره.
من اینو از سایت ایران موجو خریدم. واقعا سایت خوبیه. شما هم اگه دوست داشتی، لینکشو براتون میذارم.
https://iranmojo.com/product/%d8%b9%d8%b6%d9%88%db%8c%d8%aa-%d9%87%d9%81%d8%aa%da%af%db%8c-garena-free-fire/
این چند روزه همش خبرای بد میرسید ولی امشب انقدر خوشحالم که نمیتونم بخوابم.....
البته یه حس ناراحتی و خوشحالی همزمان
از وقتی خبر رو شنیدم اشکام بند نمیاد؛ این چند روزه بغض داشتم و گریه‌م نمیگرفت ولی امشب حس میکنم سبک شدم خیلی سبک؛ انقدری که انگاری وجود ندارم
از دیروز عصر منتظر این خبر بودم ولی فکر نمیکردم همین امشب خبر رو بشنوم
البته من بازم دلم آروم نشده و بنظرم کافی نیست این انتقام و اگه کل نیروهاشونم نابود بشن ارزشش کمتر از یه تار موی سردار
امروز میخوام یه اپلیکیشن براتون معرفی کنم خودم ازش چند بار دریافت داشتم.
سایت فری بیت کویین کش
نکات سایت: برخلاف اسم  این اپلیکشین ، این برنامه بهتون ساتوشی نمیده بلکه بهتون بیت کویین کش یا BCH میده که ارزشش 28 برابر از بیت کویین کمتره.
تنها نکته این اپلیکیشن اینه که سه شنبه به سه شنبه منظم پرداختی داره حتما حتما هم باید شماره والت BCH خود را بدین
میزان درآمدی که میشه از این سایت گرفت ناچیزه ولی چون روی گوشی نصب میشه می تونید شما هم امتحانش کنید و
 
آبجی کوچیکه سلام
راستی وقتی می خونی جواب سلام منو بده
درسته نیستم و نمی دونم تو کِی و کجا داری منو می خونی
ولی شک نکن می رسه بهم
سلامی که تو برای من بفرستی رو توی پیچ و تاب ذهن و روحم حس می کنم
...
...
آبّاریکلا، سلام به روی ماهت همه چیزم، امیدم، مریمم، آرزوم
 
امشب داشتم به این فکر می کردم که...
به این فکر می کردم که 
عجب عشقی بود
عجب غَلَیانی داشت
چه آشوب هایی که به پا نمی کرد
و چه طوفان هایی که به راه نمی انداخت؛
مثلاً توی کورانِ غربت و بی کسی پیش
تا به حال شیش تا سرم نوش جون کردم،هفتمی هم مثل آیینه دق جلوم هست :|
دیشب دو واحد خون گرفتم
تراژدی ترین و درعین حال کمدی ترین لحاظات رو میگذرونم
دستام کبود شده از جای سرنگ برای ازمایش های ساعت به ساعت، آنوژکت (تسنیم املاش درسته؟) هم امونم رو بریده،برش داشتن دستم ورم کرده :|
تا به اینجا بدترین تزریق ها از جانب پرستارها بوده اما تا دلت بخواد بهیارها حرفه ای هستن
دیشب تراژدی ترین شب زندگیم بود :| توی یک دستم سرم،اون یکی دستم کیسه خون بهم وصل بود :|
حا
                   
کیم هه جا یه دختر ۲۵ ساله ایه که دوست داره گوینده بشه. اون موقعی که هنوز بچه بوده، ساعتی پیدا می کنه که بهش امکان جابجایی در زمان رو می ده تا اینکه به مرور پی می بره استفاده از این ساعت باعث می شه که زودتر آثار بزرگ شدن و رشد و گذر زمان تو چهره اش پدیدار بشه بنابراین میذاردش کنار تا اینکه اتفاقی برای یکی از اعضای خانوادش میفته.
سریال بامحتوایی بود. موضوع اصلی این سریال سالمندی و سالمندا هستن و نقش اصلی رو یک پیرزن دوست داشتی باز
کیم هه جا یه دختر ۲۵ ساله ایه که دوست داره گوینده بشه. اون موقعی که هنوز بچه بوده، ساعتی پیدا می کنه که بهش امکان جابجایی در زمان رو می ده تا اینکه به مرور پی می بره استفاده از این ساعت باعث می شه که زودتر آثار بزرگ شدن و رشد و گذر زمان تو چهره اش پدیدار بشه بنابراین میذاردش کنار تا اینکه اتفاقی برای یکی از اعضای خانوادش میفته.
سریال بامحتوایی بود. موضوع اصلی این سریال سالمندی و سالمندا هستن و نقش اصلی رو یک پیرزن دوست داشتی بازی می کنه پس اگه به
1- دو سری کتاب اضافی تهیه شود یکی برای دکتر بهمنی و یک برای واحد خودمان
2- کتاب های درخواستی با هزینه شخصی، جداگانه و سریع تهیه شود و مبلغ تخفیف هم برای هزینه پیک استفاده شود.
3- تا حد ممکن کتاب های اهدایی از یک جا تهیه شود و یک لیست کتاب و فاکتور داشته باشیم تا پیچیدگی کار خصوصا در خود توگا کم شود.
4- با مدیران خودمان (هم سلسله مراتب خودم و هم کلیه مدیران) اتمام حجت کنیم که ممکن است با توجه به پرداخت با تاخیر توگا، چاپ شان تمام شود.
5- کار با صانعی  (آ
1- دو سری کتاب اضافی تهیه شود یکی برای دکتر بهمنی و یک برای واحد خودمان
2- کتاب های درخواستی با هزینه شخصی، جداگانه و سریع تهیه شود و مبلغ تخفیف هم برای هزینه پیک استفاده شود.
3- تا حد ممکن کتاب های اهدایی از یک جا تهیه شود و یک لیست کتاب و فاکتور داشته باشیم تا پیچیدگی کار خصوصا در خود توگا کم شود.
4- با مدیران خودمان (هم سلسله مراتب خودم و هم کلیه مدیران) اتمام حجت کنیم که ممکن است با توجه به پرداخت با تاخیر توگا، چاپ شان تمام شود.
5- کار با صانعی  (آ
ثبت نام در وان ایکس بت بسیار اسان بوده و می توان از دو روش ایمیل یا شماره ثبت نام را انجام داد. در هنگام ثبت نام مکی بایست کیف پول مورد نظر خود را انتخاب کنید ، مثلا اگر می خواین با پرفکت مانی حسابتان را شارژ یا کش اوت کنید ، دلار را برگزینید و اگر از روش کارت به کارت می خواهید استفاده نمایید ، تومان را انتخاب کنید ، البته زیاد نگران نباشید زیرا هر موقع که خواستید می توانید نوع ارز را تغییر دهید.با این حال ما پیشنهاد می کنیم از دلار استفاده کنید
علامه محمد تقی جعفری (رحمه­ الله ­علیه) می­ گفتند:
عده ­ای از جامعه ­شناسان برتر دنیا در دانمارک جمع شده بودند تا پیرامون موضوع مهمی به بحث و تبادل نظر بپردازند. موضع این بود: «ارزش واقعی انسان به چیست».
برای سنجش ارزش خیلی از موجودات، معیار خاصی داریم. مثلا معیار ارزش طلا به وزن و عیار آن است. معیار ارزش بنزین به مقدار و کیفیت آن است. معیار ارزش پول پشتوانه­ ی آن است. اما معیار ارزش انسان­ها در چیست؟
هر کدام از جامعه شناسان صحبت­هایی داشتند و
گرچه شاعر چشمهایی روشن و بیدار داشت 
واژه های روسیاهش خط خطی بسیار داشت 
قصه ی حبل المتینِ دل دروغی بیش نیست 
عشق در دستان بی رحمش طناب دار داشت 
مثل یوسف خواستم از عشق بگریزم ولی 
هر دری را باز کردم پیش رو دیوار داشت
مرگ هم غیرت ندارد ! بی خیالم می شد و ... 
زندگی در برزخی بیهوده استمرار داشت
بینِ این آشفته بازارِ جنون و کشمکش
خاطراتش باز هم اندیشه ی آزار داشت
یادم آمد وقت دل کندن بلاتکلیف بود 
هم مرا می راند ، هم بر ماندنم اصرار داشت 
مثل ماشی
واقعا نمی‌دونم برای چی باید بجنگم(!) و برای چی نه... نمی‌دونم چی ارزشش رو داره...
حالا جنگ نگم بهتره شاید... تلاش. بعد این جوریه که نگاه می‌کنی واسه یه چیزایی باید تلاش کنی که آلردی یه عالمه آدم دارنش بدون هیچ تلاشی. نمی‌دونم... ناعادلانه؟... حالا خیلی کاری ندارم به عادلانه بودن یا نبودنش ولی ناامید می‌کنه آدم رو... و خب این جوریه که مثلا از دید اونا بیای نگاه کنی مشکلت رو بدیهی و مسخره‌ست و حس خوبی نمی‌ده این...
نمی‌دونم این تلاشه مرز داره یا نه؟
بنام خدا 
باسلام.

حدیث و مطلب زیبا و خوب. گناه همیشه باعث به وجود امدن مجموعه از بحران ها و مشکلات بسیار شدید در زندگی میشود.خارج از این،توبه یا همان دوری شدن از کار بد و اصلاح و انجام کار خوب برای جبران کارهای زشت گذشته،بسیار عمل سختی می باشد! (در عین حال هم،بسیار بسیار .. ارزشش را دارد و نباید هیچ گا در این زمینه شک کرد).
منتها،یک سوال ساده،چرا اصلا باید گناهی انجام داد،تا بعدا به سمت مراحل سخت توبه رفت! قطعا اسان ترین راه در زندگی انجام ندادن
دیر آمدم... دیر آمدم... در داشت می‌‌سوختهیأت، میان "وای مادر" داشت می‌‌سوختدیوار دم می‌‌داد؛ در بر سینه می‌‌زدمحراب می‌‌نالید؛ منبر داشت می‌‌سوختجانکاه: قرآنی که زیر دست و پا بودجانکاه‌تر: آیات کوثر داشت می‌‌سوختآتش قیامت کرد؛ هیأت کربلا شدباغ خدا یک بار دیگر داشت می‌‌سوختیاد حسین افتادم آن شب آب می‌‌خواستناصر که آب آورد سنگر داشت می‌‌سوختآمد صدای سوت؛ آب از دستش افتادعباس زخمی بود اصغر داشت می‌‌سوختسربند یا زهرای محسن غرق خو
دو تا شلوار توی خشکشوییشبی کردند باهم گفت وگویی
یکی از آن دو خیلی شیکتر بودکمی از آن یکی باریکتر بود
دوتا جیب بزرگ از پشت و رو داشتهمیشه لنگه اش خط اتو داشت
شکیل و خوشگل و ابریشمی بوداز آن اجناس شیک دیلمی بود
خلاصه جنس مرغوبی خفن داشتکمربندی ز چرم کرگدن داشت
یکی دیگر چروک و ساده تر بود‌کمی از آن یکی افتاده تر بود
تمیز و شسته اما بی اتو بودهم از بالا هم از پایین رفو بود
به قدری کهنه بود و خسته از کاربه زحمت میشد او را گفت شلوار
گذشت روزها بی ارز
احتمالا یک روزی که دیر نیست و دور میفهمی زندگی ارزشش را داشته. ارزش همه ی بالا و پایین و ضجه زدن ها و به زوووور به چیزی رسیدن ها و از دست دادن ها را.
گفتم از دست دادن. از دست دادنی در این عالَم نیست جز اینکه در ازایش چیزی ارزشمندتر به غنیمت برداری؛ که تجربه این غنی ترینِ غنایم خلقت، آنقدر در دفتر دنیا به کارت خواهد آمد که روزی به تمام بیم و اضطرابش نگاه کنی و لبخندی نثار تمام آنچه پشت سر گذاشته ای بکنی از سرِ رضایت و شاید هم شوق.
دخترم، جانِ دلمِ،
همینجوری ک دارم به منشیم اخرین سفارشاتم رو میکنم واسه این چن مدت نبودنم گوشیم زنگ میخوره.سریع به حرفم خاتمه میدم ،تا اون بنده خدا پشت تلفن زیاد منتظر نمونه و طبق معمول بدون اینکه نگاه کنم کی زنگ زده میگم : 
+بفرمایین؟!
_سلام جان جانانم خسته نباشی
+مرسی عشقم تو هم خسته نباشی
_باشیوادولانیم مارالیم 
+خدا نکنه
_عزیزم، دلارام رو از مهد اوردم خونه تو هم زودتر کار هات رو توی مطب تموم کن تا ب پرواز برسیم
+چشم عاقایی،همین الان از مطب زدم بیرون تا نیم سا
 
ارتودنسی دیمون در حال حاضر با موج محبوبیت خاصی از طرف ارتودنتیست ها روبرو شده است در ارتودنسی دیمون شما نیاز کمتری به ویزیت ارتودنتیست خود دارید زیرا تنظیمات در این نوع ارتودنسی به طور خود کار صورت می گیرد.
براکت های نسل جدید ارتودنسی مدرن بریس دیمون هستند که بسیار سبک تر و متنوع تر از انواع سنتی هستند.
این بریس ارتودنسی شبیه به بریس های فلزی و سنتی در ارتودنسی ثابت است .
براکت های آن می تواند فلزی یا سرامیک مانند ارتودنسی متحرک باشد.
دک
1.از مهمونی برگشتیم.بقیه خوابیدن و من با وجود خستگی زیاد بیخواب شدم.گفتگو های ذهنی بین خود ِ منطقیم و خود ِ احساسیم:
_ببین همیشه باید یه جای کار بلنگه.همیشه ها!
_آخه چرا یه موضوع رو انقدر برای خودت بزرگ میکنی که بشه فکر و ذکر روز و شبت؟ ارزشش رو داره؟ 
_آره.چون برای من خیلی مهمه.چون خیلی بهش فکر کردم و فک میکنم برای اثبات خودم احتیاج دارم بهش!
_حالا فرض کن یکی دوماه گذشت و تو به خواستت رسیدی.بعدش چی؟
_بعدش به آرامش میرسم و زندگیمو میکنم.
_خوب الان زن
به سیم و زر چه حاجت بود؟! از این‌ها فراتر داشتپر از خورشید بود آری نگاهی کیمیاگر داشتزنان از بی حجابی‌ها سر تسلیم افکندندولی کنزالحیا از چادر خود تاج بر سر داشتبزرگان عرب را یک به‌ یک دیروز پس میزد که این دوشیزه فکر خواستگاری از پیمبر داشتزمانی که همه خورشید را تکذیب می‌کردندخدیجه چشم‌های مصطفی را خوب باور داشتمیان قوم خود شأن و مقام او فراوان بودولی نزد پیمبر عزتی چندین برابر داشت نماز اولش را با علی پشت پیمبر خواندشکوه این سه تن باهم ه
هرکس وجودش مثل یک درخت پرمیوه است. میوه درخت وجود هر کسی، یعنی محصول کار و فکرش، محصول فعالیتش، محصول ارزشش، باید مال خودش باشد. وقتی افرادی کاری می کنند که محصول درخت وجود دیگران را به خودشان تعلق می دهند و میوه های وجود آنها را می چینند، می گویند این فرد، فرد دیگر را استثمار کرده است.۱
 
 
 
۱-کتاب آزادی انسان، انتشارات بینش مطهر.استاد مرتضی مطهری .ص 22.
سلااااام 
آقا من یادم رفت بیام بنویسم از بس قضیه این سیل و این اتفاقات اعصابمو داغون کرد که هیچی ننوشتم از روزایی که گذشت
از اول فروردین مسافرتمونو شروع کردیم و هشتم برگشتیم خییییلی خوش گذشت اما متاسفانه آخرای مسافرت همه برنامه هامونو ریخت بهم و همون آبادان موندیم و اهواز و شهرای اطرافشو گشتیم
بعدشم که تو راه برگشت بودیم شد باد و بارون و ازینجور چیزا و خبرای بعد از همه شهرای ایران..
بهرحال هرچی روزای اول خوش گذشت روزای آخر خیلی سخت و ناراحت
طرز تهیه نان باگت تازه و خوشمزه
 درست است که تقریبا همه نوع نانی را می‌توان از نانوایی‌ها و حتی سوپرمارکت‌ها تهیه کرد اما نان خانگی همیشه طعم بهتری دارد و در ضمن به این ترتیب می‌توانید سر سفره نان داغ و تازه داشته باشید. نان باگت یکی از انواع نان فرانسوی پر طرفدار است. اما باگت مانده کیفیت نان تازه را ندارد و معمولا موقع مصرف خرد میشود. اگر از کسانی هستید که دوست دارید همیشه نان تازه داشته باشید و بتوانید به راحتی با آن ساندویچ تهیه کنید
هرکس وجودش مثل یک درخت پرمیوه است. میوه درخت وجود هر کسی، یعنی محصول کار و فکرش، محصول فعالیتش، محصول ارزشش، باید مال خودش باشد. وقتی افرادی کاری می کنند که محصول درخت وجود دیگران را به خودشان تعلق می دهند و میوه های وجود آنها را می چینند، می گویند این فرد، فرد دیگر را استثمار کرده است.۱
 
 
 
۱-کتاب آزادی انسان، انتشارات بینش مطهر.استاد مرتضی مطهری .ص 22.
️خودتان باشید
نه بگردید دنبال جدیدترین کفش بازارنـه برای پیدا کردن مدل مویی که مـُد باشد از خوابتان بزنید.
نـه خروارهای پول بی زبان برای اندکی بیشتر در چشم آمدن خرج کنید!جای این کــارها؛یک سفر خوب بروید.تنها یا با دوستانتان سفر بروید.نه اینکه بشود مایه ی فخرفروشی به فلانی که تا ۱۰ کیلومـتر آن طرفتر خانه اش رفته است.
کارهایی را انجام دهید که همیشه دوست داشتید انجام بدهید ولی نشده بود.وقتش را نداشتید پولش را حتی حس و حالش را...یک زبان جدید یا
وسایلم رو جمع کردم که برم حمام، اطلاع دادن که آب گرم قطع شده! بعد از اون حدود ۲ روز آب گرم خوابگاه قطع بود، از کلاس بر می‌گشتیم و آبی برای حمام رفتن نبود، از پیاده‌روی می‌اومدیم و آب نبود، کلاس داشتیم و آب نبود، لباس کثیف داشتیم و آبی برای شستن نبود!امروز صبح اطلاع دادن که آب گرم وصل شده ، زیر دوش آب گرم ایستاده بودم و فکر می‌کردم به اینکه همین آب گرمی که حداکثر ۲ روز ازش بی‌بهره بودم هم عجب نعمت بزرگیه، همین آب گرمی که همیشه در دسترس بود اما
یک●چهار تا از شکلات گرونایی که بابا از کیش خریده بود رو کش رفتم. یکی برای خودم و سه تا برای مامان کوچولو و شوهرش!
این روزا بیشتر از قبل حالش بد میشه. فشارش میفته و احساس گرما میکنه. اصلا طاقت کلاس و نشستن نداره. ماشاءالله دخترمونم بزرگ شده و لباسای مامانش تنگ! هم نگران خودش میشم و هم اون فسقلی که نیومده برکت خودش رو جلو جلو آورده.
باهاش قول و قرار گذاشتم که موقع خریدن لباس جینگیلیا حتما بهم خبر بده و باهاش برم ذوق کنم واسه ی اون لباسای کوچیک و ج
درست است که تقریبا همه نوع نانی را می‌توان از نانوایی‌ها و حتی سوپرمارکت‌ها تهیه کرد اما نان خانگی همیشه طعم بهتری دارد و در ضمن به این ترتیب می‌توانید سر سفره نان داغ و تازه داشته باشید. نان باگت یکی از انواع نان فرانسوی پر طرفدار است. اما باگت مانده کیفیت نان تازه را ندارد و معمولا موقع مصرف خرد میشود. اگر از کسانی هستید که دوست دارید همیشه نان تازه داشته باشید و بتوانید به راحتی با آن ساندویچ تهیه کنید این نان فرانسوی مناسب شماست. البته
کتاب سئو برای همیشه یکی از کتاب هایی است که توسط گروه وبسیما تهیه شده و جزو کتاب هایی است که به صورت رایگان میتونید دانلود کنید. هرچند برای ما ایرانی ها جا افتاده، تنها چیزهای پولی با ارزشند و هرچقدر هم قیمتش بالا باشد ارزشش بیشتر.
اگر به صفحه سه کتاب برتر در زمینه سئو نگاهی بیندازید، میبینید که لینک دانلود چند کتاب قرار داده شده که هر کدام ارزش و بار محتوایی بالایی دارند.
چه بسیارند کسانی که در دوره های پولی سئو شرکت می کنند و در نهایت همان چ
گاهی اوقات در زندگی مسائلی پیش میاد که آدم نمیدونه چه چاره ای براش بی اندیشه
شما با مسائلی که براتون پیش میاد چطور رو به رو میشین؟
به نظرم بهترین روشی که آدم میتونه انجام بده اینه که بپذیره اون مسئله رو و تلاش کنه برای مدیریت اون مسئله بخصوص مدیریت روحیه خود تا از اصل خود دور نشه ، چون اگر شخصی بخواد تمام وقت ، فکرش رو بزاره رو یک مسئله از زندگی خود دور میشه.
و در ادامه اگر انسان به این درک برسه که از بدو تولد کسی براش فرش مخمل پهن نکرده و همه چ
درمان بواسیر با لیزر درمانی است که با کمک پرتوهای لیزر بواسیر یا هموروئید را حذف می کنند. روش لیزر که به روش هموروئیدکتومی لیزری نیز معروف است بیشتر حالتی تسریع کننده برای جراحی بواسیر است که برتری زیادی نسبت به روش های سنتی جراحی بواسیر دارد.

دردی که بیمار در این روش درمانی تحمل می کند خیلی کم است.
بیمار نیازی به بستری شدن, بیهوشی و پانسمان جای زخم ندارد.
ایمن تر است و رگها در زمان عمل کمتر دچار خونریزی شده و آسیب به اطراف نسوج بواسیری به حد
مثل چی ازکارنامه ی اعمال  جمعم میترسم.
یک دهم ازمون قبلی هم درس نخوندم ...
جو گیر شدم... دهنم سرویس شده ....
نمیگم از ازمون بعدی دوباره میخونم و از این خزعبلات... همین ازمون امیدوارم بتونم تا 9 صبح جمعه گندی که زدم رو یکم جمع و جور کنم ...
این day dream های بیخودی گند داره میزنه به زندگیم...
با خودم میگم سومین کنکورت میشه 99 !باید جایی قبول شی که ارزشش رو داشته باشه!بد میگم ؟
من برم گوشه ی تنهایی خود غرق شوم ... 
استرس استرس... 
عصبانیم از خودم ....
شب که می‌شود دلم می‌خواهد حرف بزنم. مثل سگ دلم می‌خواهد حرف بزنم. کلمه‌ها مثل آن مخلوط مهوع گیر کرده پشت حلق قبل از استفراغ دلشان می‌خواهد از مغزم بزنند بیرون. نکته‌ی مسخره‌اش اینجاست که نمی‌دانم چه می‌خواهم بگویم. گاهی اوقات خودم هم خودم را نمی‌فهمم.
دیشب یک نفر برایم نوشت:‌ «شما خیلی جذاب هستید.» مدت‌ها بود کسی با این صراحت از من تعریف نکرده بود؟ برایش نوشتم: «واقعا؟» باورم نمی‌شد که جذاب باشم. برایش نوشتم: «من احتمالا آدم دوست داشت
بزرگِ خاندان، همانی که پای چپش را پانزده سال پیش تصادف ناکار کرد، همانی که سیاست داشت، ابهت داشت، تدبیر داشت و کلی ترسناک بود، همانی که بودنش با نبودنش فرق داشت، همانی که دلیل دور هم جمع شدن‌مان بود در اولین روز از سال جدید تنهایمان گذاشت و رفت. دلم با رفتنش رفت.
منبع عکس


اینکه می دونی خیلی سخت و ترسناک و یا حتی آزار دهنده است ...
ولی حس می کنی ارزشش رو داره .


+برای سلامتی هاتون :
+ طرح غربالگری فشار خون تا 15 تیر تو اکثر نقاط شهر هست . حتی شما که سن کمی داری هم ارزش داره برای یک بار شرکت کنی . شما هم که سن و سالی ازت گذشته که دیگه واجبه بهت  .
+برای فاجعه ای که پیش روی همه مردم جهان هست ؛ تنها کاری که لازمه بکنیم اینه که همینطوری سر خود  انتی بیوتیک نخوریم که اگه بخوریم به زودی با یه سرما خوردگی می میریم . به ه
+
اگر شما اهل موزه رفتن باشید یکی از جذاب ترین موزه‌هایی که قصد معرفی آن را داریم موزه زمان است که حتما دیدن آن را به شما پیشنهاد می کنیم.
موزه ی زمان شاید برای شما یادآور سفر در زمان است.اما با دیدن این موزه شما به تاریخ سفر نمی کنید بلکه ساعت های زیبا و قدیمی ،شاهینی،رومیزی،دیواری،آونگی ومچی … را می بینید و در طبقات دیگر تقویم های مختلف و قدیمی از سراسر دنیا و ایران را ورق می زنید.
قطعا زمان ارزشمند ترین دارایی هر انسان است،به این دلیل ارزش
به حدی حوصله ی هیچ کسی و هیچ کاری رو ندارم که کار گروهی رو که استاد گفته با یکی از هم کلاسی هام انجام بدم و هم کلاسیم گفته بود که امشب بنویسیمش ، پیچوندم و الان اومدم توی حیاط خوابگاه قدم می زنم. :)) به هم کلاسیم هم پیام دادم که امشب حوصله ی نوشتن رو ندارم. :)
هوا یه کم سرده ولی با خودم فکر کردم ارزشش رو داره که ماه رو ببینم و یه کم توی هوای آزاد قدم بزنم.ولی ماه معلوم نیست کجاست!پس ماه کجاست؟؟؟؟؟؟؟چرا توی آسمون نیست؟فقط آسمون شب و چند تایی ستاره ه
ولى اگر براى دوام این بقا، دیگر نتوانستیم دست انسان هاى محبوبمان را بگیریم، تمام ارتباطمان وابسته به اختراع وینت صرف و باب کان (مخترعان اینترنت) شد، اگر دوست داشتن هایمان در قلب هاى رنگ و وارنگ مجازى خلاصه ماند، بقا به چه کارمان مى آید؟ اگر این حیات شیوه اى نباتى پیدا کرد که فقط زنده بمانیم ولى بدون لمس و نگاهى نزدیک به آنچه پیش ازین روحمان را زنده نگه مى داشت، آن وقت چه؟! زندگى در جزئیاتْ زیباست، در چهره ى رفیقت وقتى که دیر مى رسى و او پشت در
این رسم اون قدر زیباست
گرامی داشت بزرگان
گرامی داشت سالخورده ها
گرامی داشت فامیل و اقوام
که حیفه کمرنگ بشه
...
بعد یک سال زندگی تند و سریع که هیچ کدوم از ما وقتی نداریم برای هم
دو هفته ای رو کنار هم جمع می شویم و این قطار تندروی زندگی از حرکت نگه داشته میشه
خیلی دوست دارم به خودم نوید بدم که بعد از تموم شدن این ماجراها و برگشتن کشور به روال عادی در اولین فرصت میرم و تو گروه های گردشگری عضو میشم و یه سفر میرم. (بدون حضور خانواده!)
ولی حیف که نشدنیه و منم حوصله ی جنگیدن باهاش رو ندارم و شایدم حدس میزنم به اون جذابی که تصور میکنم نباشه و ارزشش رو نداشته باشه.
نگرانیشون از اینکه با کی میری؟همسفرات معلومن؟کی میری؟شب تو جاده این؟راننده ش کیه؟کار بلده؟غذا چی؟مجوز دارن؟از طرف کجاست؟
و در آخرم به این برس
بیایید در مورد Terminator 2 - روز داوری (1991) کمی حرف برنیم!فیلمنامه ، کارگردانی و تهیه کنندگی بر عهده جیمز کامرون بود ، در زمان انتشارش ، این فیلم گرانترین اثر سینمایی بود که تاکنون ساخته شده است (102 میلیون دلار). اما آیا ارزشش را داشت؟ صددرصد!فیلمTerminator 2 داستان جان کانر ، ناجی آینده بشریت در جنگ آتی بین انسان و ماشین را روایت می کند. بار دیگر ، ماشین ها یک ربات فوق العاده پیشرفته ارسال کردند تا او را بکشند. اما انسان ها نیز ربات دیگری را برای محافظت از
شبکه‌های اجتماعی را که باز می‌کنم، هشتگ و مطلبِ #دختر_آبی را بیشتر از عاشورا و امام حسین(ع) می‌بینم. فوتبال و استادیوم رفتن هیچ‌وقت دغدغه‌ام نبوده. اولش هم خودسوزی دختر برای رسیدن به خواسته‌اش برایم معنادار نبود. «که چی؟ واقعا یک استادیوم رفتن ارزشش را داشت؟ راه‌های دیگری برای اعتراض و درخواست نبود؟». حرف‌های خواهرش را پاسخم می‌کردم که گفته بود: «سلامت روانش کامل نبوده و حکمی که دادگاه برایش بریده بود بر اساس حکم یک شخص با سلامت روان ک
اگر گلی وجود داشت که صلح هدیه می کرد....اگر دختری وجود داشت که آتش به پا می کرد....اگر پسری وجود داشت که خاطره اش از جنس جنگ بود....اگر سرزمینی همه اینها را با هم داشت، و اگر جنگ و صلح به آرامش برسند...اگر سرنوشتی وجود داشت که خالق، و در عین حال مخلوق همه چیز بود...اگر شش نفر به پا خیزند...و یک فائقه برگزیده شود...آنگاه:به پایان آید این دفتر، حکایت همچنان باقیست.زندگی هرگز نمی میرد، اگر چه امروزش فانیست.
--*-*-*-*-*-*-*-*-*
این چند خط مقدمه ای بود بر بچه عزیزم، ا
 
شاید نسلهای بعد گونه ی ما رو نبینند
 
توی گونه ی ما مواردِ خاص و کمیابی مشاهده شده
 
مثلا تصور کن وقتی عشقت تب کنه تو بمیری
وقتی پای عشقت در میون باشه...
... دیگه نه کارت مهمه، نه خودت مهمی...
 
تصور کن همه چی شو زیبا ببینی
عشقت
هر چی از عشقت می بینی برات زیبا باشه
هرچی
چیزایی که بقیه به خاطرش عشقت رو سرزنش می کنند
ولی تو به جای سرزنش، سرسلامتی بهش بدی و کمکش کنی تا زیباترش کنه
 
به نظرت گونه ی ما در حال انقراض نیست؟
 
نع
 
در حال انقراض نیست
به جاش ی
چند سال پیش من دست به خودکشی دسته‌جمعی زدم. دقیقا عین همان کاری که نهنگ‌ها می‌کنند. یا فرقه‌هایی که اعضایشان را قانع می‌کنند به ایمان آوردن و مرگ دسته‌جمعی در روز و ساعت مشخص. من یک نفر بودم ولی همه‌ی من یک نفر نبود. همه‌ی من شلوغ بود. پر از آدم‌های مختلف با ویژگی‌ها و حس‌های مختلف. مرز بین زندگی و مردن یک نفس است. نفسی که می‌رود و دیگر باز نمی‌گردد. این را دوباره امروز یادم آمد وقتی خبر رسید یکی دیگر از آدم‌های ندیده‌ی آنلاین خودش را کش
اون روز چهارشنبه که رسیدم رفتم دفتر تعاونی که ازشون بلیط خریده بودم یه شکایت نوشتم ولی خب تاثیر خاصی نداشته تا الان! برام مهم نیستهمین که سکوت نکردم خیلی ارزشمند بود و دیگه هیچوقت با این تعاونی ارتباط برقرار نمیکنم :))) 
پنجشنبه عروسی پسر عموم بود و فضای جالبی داشت.کلی رقصیدیم و تخلیه انرژی
فندقم انقدر بزرگ شده که دیگه بهش میگم پتو *_* خیلی دلم براش تنگ شده بود
سعی کردم از کنار خانواده بودنم این چند روز لذت ببرم و همینطور هم شد
مادربزرگم برام ی
گاهی اوقات در زندگی مسائلی پیش میاد که آدم نمیدونه چه چاره ای براش بی اندیشه
شما با مسائلی که براتون پیش میاد چطور رو به رو میشین؟
به نظرم بهترین روشی که آدم میتونه انجام بده اینه که بپذیره اون مسئله رو و تلاش کنه برای مدیریت اون مسئله بخصوص مدیریت روحیه خود تا از اصل خود دور نشه ، چون اگر شخصی بخواد تمام وقت ، فکرش رو بزاره رو یک مسئله از زندگی خود دور میشه.
و در ادامه اگر انسان به این درک برسه که از بدو تولد کسی براش فرش مخمل پهن نکرده و همه چ
احتمالا یک روزی که دیر نیست و دور میفهمی زندگی ارزشش را داشته. ارزش همه ی بالا و پایین و ضجه زدن ها و به زوووور به چیزی رسیدن ها و از دست دادن ها را.
گفتم از دست دادن. از دست دادنی در این عالَم نیست جز اینکه در ازایش چیزی ارزشمندتر به غنیمت برداری؛ که تجربه این غنی ترینِ غنایم خلقت، آنقدر در دفتر دنیا به کارت خواهد آمد که روزی به تمام بیم و اضطرابش نگاه کنی و لبخندی نثار تمام آنچه پشت سر گذاشته ای بکنی از سرِ رضایت و شاید هم شوق.
دخترم، جانِ دلمِ،
 یک شرکت کره ای ترازوی هوشمندی ساخته که بدون در نظر گرفتن افزایش یا کاهش وزن پیام های تشویق آمیز  به فرد ارائه می دهد. 
 
این ترازو در نمایشگاه CES ۲۰۲۰ رونمایی شده و شبیه یک ابر است و وزن فرد را به طور دیجیتالی نشان می دهد. در این ترازو همراه وزن، یک پیام تشویق آمیز نیز برای کاهش وزن نشان داده می شود.
 
این ترازوی هوشمند به یک اپلیکیشن موبایل متصل می شود و پس از آنکه فرد وزن خود را اندازه گرفت، اپلیکیشن جملات تشویقی به کاربر نشان می دهد. مثلا پس ا
سلام عزیزای دلم،
امروز از پایان یه دنیا و شروع دنیای جدید براتون حرف میزنم.راستش دیگه از مدیریت خسته شده بودم .یه روز یه ایمیل به دستم رسید که تو دیگه مدیر نیستی منم که تمام زحمات این چند وقت رو بی ثمر دیده بودم از این تصمیم بدون قید و شرط استقبال کردم .کاش میتونستم متن ایمیل رو براتون کپی کنم تا بفهمید آدمها چه طوری کارهای غلط رو توجیه میکنند .بعد از چند روز مدیرعامل صدام کرد و گفت حقوقت خیلی زیاده یه کاری کن که ارزشش رو داشته باشی ومن  نمیتون
از مزایای داشتن خانه ی مجردی همین است که اگر ساعت ها سکوت بخواهی به آسانی میتوانی آن را برای خودت داشته باشی از ظهر بعد از ناهار خودم را پرت کرده ام روی مبلم و پاهایم را از دسته اش اویزان کرده ام و در سکوت به دیوار روبه رو خیره شده ام بدون آنکه نگران چیزی باشم تابلوی دیوار رو به رو عکس یک پنجره ی باران زده است و پیارسال از یک مغازه تو تهران خریده ام پنجره های باران زده منظره ایست که چند روز است دوباره میبینم این طرف ها یک پاییز درست و حسابی آمده
در حالی که به تازگی درایوین سینما در ایران با نام سینما ماشین و با اکران فیلم «خروج» از سرگرفته شده از روز گذشته نمایش فیلم در آمریکا هم به این شکل از سرگرفته شد.
سینمای روزباز مک هِنری تنها سینمادرایو شیکاگو، قرار است با فیلم «فلینستون ها» بازگشایی شد. این اولین بازگشایی یک محل نمایش فیلم از زمان شیوع کرونا در ایالات متحده آمریکا است. قرار است این سینما با ظرفیت 350 خودرو که نصف ظرفیت کاملش است بازگشایی شود و علاوه بر این قرار است پیش از ورود
تو این چند روز چند تا چیز فهمیدم. یعنی میدونستم ولی به عمق ماجرا پی بردم...
یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ ۖ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ
ما ذاتاً فقیریم پس باید (چه بخواهیم چه نخواهیم) از خدا کمک بگیریم. و خدا هم از هر طریقی بخواد کمک میکنه. من خواستم یک کاری رو خودم انجام بدم بدون هیچ وسیله ای و خب شکست خوردم. ولی دیدم خدا اون وسیله ها رو فرستاده و من رو به سمت اونا راهنمایی کرده...
وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّىٰ
یه بادکنک رو پر از آب میکنیم و به زور می چپونیم توی یک جعبه ...
یه سگ گرگی رو قلاده می زنیم و تربیتش میکنیم تا دست بده ...
یه بچه را که داره اذیت میشه و میخواد داد بزنه که بابا منو نبوس هی سقلمه می زنیم که ای داد بده زشته بذار ببوستت خب ...
دخترمون میخواد وسط خیابون کرکره خنده سر بده . میگیم ای وای زشته مردم چی میگن ...
پسرمون میخواد بجای لباس مجلسی با تیشرت و جین بره عروسی.  میگیم وای آبروم رفت ...
کلا به همه میگیم اونی نباش که هستی چون مموش و حرف گوش کن و
روز موعود رسید بالاخره شنبه بیستم بهمن ماه سال ۹۷ خورشیدی رسید
روزی که قرار بود از خانواده جدا شوم و به شهر دیگر بروم
روز زیبایی بود،در آن عشق جریان داشت،دوستی جریان داشت،محبت جریان داشت،اشک شوق در اشک دلتنگی در آمیخت و در آن دیدم که خدا جریان داشت
ادامه مطلب
از مزایای داشتن خانه ی مجردی همین است که اگر ساعت ها سکوت بخواهی به آسانی میتوانی آن را برای خودت داشته باشی از ظهر بعد از ناهار خودم را پرت کرده ام روی مبلم و پاهایم را از دسته اش اویزان کرده ام و در سکوت به دیوار روبه رو خیره شده ام بدون آنکه نگران چیزی باشم تابلوی دیوار رو به رو عکس یک پنجره ی باران زده است و پیارسال از یک مغازه تو تهران خریده ام پنجره های باران زده منظره ایست که چند روز است دوباره میبینم این طرف ها یک پاییز درست و حسابی آمده
ساعت رو نگاه می کنم، عقربه داره هشت رو نشون میده، من نیم ساعت دیگه جلسه ی مشاوره دارم، نگاهم رو زیر پتو می برم و پتو رو میارم بالاتر، به خودم میگم که تو می خوای بری بشینی یه ساعت حرف بزنی که حالت خوب شه؟ من یه پیشنهاد دیگه دارم، از خوابت نزن و دوساعت بخواب ... 
حس آدمایی که شکست عشقی خوردن رو ندارم خدایی، حس افسردگی ناشی از ظلم و تحقیر شدن رو دارم. خیلی مهمه که انسانیت کسی رو زیر سوال نبری، خیلی مهمه که در پرسش محترمانه پاسخی مبهم و غیر اخلاقی ندی
امروز سه شنبه ، ۲۶ آذر ماه سال ۱۳۹۸ است توی این پست سعی دارم خاطرات جونای ایرانی رو براتون بگم .  جونای که رویای مهاجرت از ایران دارند ؛ همون جونایی که دوست دارند جای مارک زاکربرگ و بیل گیتس بگیرند ؛ جونایی که میخواستند ماشین های مرسدس بنز مدل C63 سوار شند و توی پس کوچه های تهران کورس بزارند ؛ امروز میخوام از رویای جوانانی بگم که دوست دارند کریسمس ۲۰۲۰ توی یکی از کشور های اروپایی باشند.   
خیلی از جوانان ایرانی رویای مهاجرت و زندگی کردن در شرای
چند ماه پیش با رفیقم رفته بودیم یه جایی برای استراحت، یکی از دوست‌هام یه سایت فروشگاهی راه انداخته بود اما هنوز خیلی چیزا رو نمیدونست.
اون روز بهم زنگ زد و درباره تولید محتوا چندتا سوال پرسید. منم سعی کردم با یه زبون ساده جواب سوالشو بدم که هم موضوعو درک کنه و هم بتونه کمکش کنه.
تلفنو که قطع کردم رفیقم گفت : برای مشاوره ای که بهش دادی چقدر پول میگیری؟
منم گفتم هیچی همین طور مرامی بهش گفتم.
گفت : آدم باید خل باشه تا چیزی رو که میدونه رایگان به بق
زوزه بکش حیدر
حقته ...حقته ... حقته ...
تو طلایی با روکش لجن ... 
گریه کن برای بخت سیاه خودت ...
زار بزن برای صراط غیر مستقیمی که انتخابش کردی ولی میدونی "راه" از اونوره ... 
داری چی رو با چی معاوضه میکنی؟ 
عین پدرت حضرت آدم، بهشت رو میدی که زمین رو بخری؟ 
چرا اینجوری بودیم از اول؟ چرا ما انسانها اینقدر حساب کتابمون ضعیفه، چرا پادشاهی رو با گدایی معاوضه میکنی؟ چرا پاکی رو میدی که ناپاکی به دست بیاری؟ چرا طلا رو میدی که لجن بگیری؟ چرا سعادت رو دو دستی تق
اوایل دلم میخواست هیچکس نوشته های وبلاگم رو نخونه اما حالا که با آدما معاشرت کردم و نتیجه خوبی هم داده دوست دارم از طریق وبلاگ چند تا دوست پیدا کنم احساس میکنم که کلی اتفاق افتاده و من عوض شدم هر چند که هنوز غمگین و نگرانم اما غم هم جنس های مختلفی داره و احساس میکنم غمم جنسش عوض شده حتی با کیفیت تر شده فردا سال عوض میشه اینکه امسال کمتر نوشتم چه تو وبلاگ چه تو دفتر و هر جای دیگه نشون میده که امسال کمتر تنها بودم و هر وقت غمگین بودم به جای اینکه خ
حرفت را راحت بزنبی دلواپسی بپوشهر جا هم که خواستی قدم بذار هر وقت دلت خواست به آب بزنهر حیوانی را هم که خوشت آمد بغلش کن،مهم نیست گاو باشد یاگاو زاده یا پرنده ،فقط نگران چشم های دنبال کننده نباش.
ببین، تا بوده همین بوده،قضاوت ها نا تمام اند و پشیمانی ها بی پایان.توی پروفایلت، خودت باشتگ شلوارت را بعد ِ خرید بکنکفش نو را همانجا بپوش و بیا بیرونساندویچت را دو‌نونه با خیارشور اضافه دستت بگیر و توی خیابون در حالی که به گردنبندهای چشم نواز طلاف
به نام نزدیک ترین دوست...
 
دوستی داشتم بسیار صمیمی..
روز ها؛ زنگ ورزش به جای فوتبال و اینها... با هم صحبت میکردیم، گپ و گفتی واقعا دوستانه... از صحبت کردن با او لذت می بردم...
به خاطر او روز ها به #مدرسه می آمدم!...هرگاه که حوصله ام از درس سر می رفت به امید او ادامه میدادم...شبم را به امید او صبح میکردم...اصلا یک لحظه هم نمی توانستم فکر نبودنش را حتی تصور کنم...
تا آنکه... نمی دانم چه شد... من چند روزی سراغش را نگرفتم... بین خودمان بماند از او غافل شدم... نمی فه
به نام نزدیک ترین دوست...
دوستی داشتم بسیار صمیمی..
روز ها؛ زنگ ورزش به جای فوتبال و اینها... با هم صحبت میکردیم، گپ و گفتی واقعا دوستانه... از صحبت کردن با او لذت می بردم...
به خاطر او روز ها به #مدرسه می آمدم!...هرگاه که حوصله ام از درس سر می رفت به امید او ادامه میدادم...شبم را به امید او صبح میکردم...اصلا یک لحظه هم نمی توانستم فکر نبودنش را حتی تصور کنم...
تا آنکه... نمی دانم چه شد... من چند روزی سراغش را نگرفتم... بین خودمان بماند از او غافل شدم... نمی فهمم
شهادت امام صادق علیه السلام  تسلیت باد 
چه شد که در افق چشم خود شقایق داشت
مدینه ای که شب پیش، صبح صادق داشت
 
اگرچه شمس وجودش به سمت مغرب رفت
هزار قله ی پر نور در مشارق داشت
 
چه با شکوه، غم خود به دل نهان می کرد
چه شِکوه ها که از ان فرقه ی منافق داشت
به غیر داغ محرم، گلی زباغ نچید
چقدر روضه ی گودال در دقایق داشت
خلیل بود ولی آتشش سلام نشد
همان که در نفسش عطری از حدائق داشت
هزار طائفه آمد هزار مکتب رفت
و ماند شیعه که "قال الامام صادق" داشت
شهید را
وقتی خسته ام و داغان ، و از یک بیرونِ پر هیاهو به آرامش خانه پناه می آورم ، با لبخند گرمی مواجه می شوم که ارزشش وصف ناشدنی است . یک نفر هست که در کنارش می توانم غصه هایم را فراموش کنم . اما گاهی غصه ها هردویمان را احاطه کرده است و سنگِ صبور بودن تبدیل می شود به یک دورِ باطل . یک نفر باید از خودگذشتگی کند و این دور باطل را بشکند .دیر وقت بود که به خانه رسیدم . همه خواب بودند . جز یک نفر که به انتظار نشسته بود . نه به انتظار یک لبخند ، یک محبت و یا یک آغوش
وقتی خسته ام و داغان ، و از یک بیرونِ پر هیاهو به آرامش خانه پناه می آورم ، با لبخند گرمی مواجه می شوم که ارزشش وصف ناشدنی است . یک نفر هست که در کنارش می توانم غصه هایم را فراموش کنم . اما گاهی غصه ها هردویمان را احاطه کرده است و سنگِ صبور بودن تبدیل می شود به یک دورِ باطل . یک نفر باید از خودگذشتگی کند و این دور باطل را بشکند .دیر وقت بود که به خانه رسیدم . همه خواب بودند . جز یک نفر که به انتظار نشسته بود . نه به انتظار یک لبخند ، یک محبت و یا یک آغوش
شنیدید می‌گن طرف گنجشک رو رنگ میکنه جای قناری می‌فروشه؟
سایت طاقچه که حامد معرفی کرده بود یک چنین چیزیه. کتاب‌های شهید مطهری و عین صاد و بسیاری از رمان‌ها که میشه رایگان دو تا سایت بغل‌تر دانلود کرد رو می‌فروشه.
نگاهی که به کتاب‌هاش کردم نشون می‌داد این سایت طاقچه برای کتابخوانی نیست، برای آدم‌هایی خوبه که ادای کتابخوانی در میارن.
پر شده با کتاب‌های موفقیت و البته سطحی کلیشه. امثال کتاب بیشعوری که آدم تا بیشعور نباشه از این کتاب خوشش
اعجازِ قرص کامل درخشان ماه همیشه برایم تسلی خاطر بوده است. اینکه اگر خورشید رفته است، ماه را فرستاده است تا تو در تنهاییِ بی نور نمانی. اما خیلی وقت‌ها آنقدر با حسرت به غروب خورشید خیره میشویم که یادمان میرود که ماهی بالای سرماست که خورشید به مهر نورش را به صورتش پاشیده است.
من آرامش را در کمی دورتر ایستادن و از کمی دورتر نظاره کردن میبینم. وقتی دورتر می‌ایستم میبینم هیچ چیزی آنقدر ارزشش را نداشته که یادم برود زندگی کنم. آرامش خودِ خودِ بی و
نمایشگاه رفتن من امسال با خواهر کوچیکترم رقم خورد. دیروز باهم رفتیم. و یه تجربه جدید بود. گرونی کتاب برام اعصاب نذاشته بود و هیچی نخریدم. و فقط به خیل جمعیتی چشم دوختم که تا چند وقت دیگه حتی نمیتونن با شرایط موجود کتابی که برای سلامت روحشون مفیده رو بخرن. از جنبه های غمگینش که رد بشیم، میتونم بگم دیروز عصر قشنگ بود برام، چون برای اولین بار دست خواهرم رو گرفتم و باهم بین کتابها قدم زدیم. براش از وقتهایی که بچه بودم و می رفتم نمایشگاه تعریف کردم

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

وبلاگ عاشقانه هلیا